منتظر مانده زمین تا که
زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز
جوانش برسد
خواندنیتر شود این قصه از
این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج
هیجانش برسد
پرده چاردهم وا شود و ماه
تمام
از شبستان دو ابروی
کمانش برسد
لیله القدر بیاید لب آیینهی
درک
سوره فجر به تاویل و
بیانش برسد
نامه داده ست ولی عادت یوسف
اینست
عطر او زودتر از نامه
رسانش برسد
شعر در عصر تو از حاشیه
بیرون برود
عشق در عهد تو دستش
به دهانش برسد
ظهر آن روز بهاری چه نمازی
بشود
که تو هم آمده باشی و
اذانش برسد
قاسم صرافان
آنچنان
داغِ تو بر روی دلم سنگین است
كه بهارِ فرجت حسرتِ فروردین است
محضِ
امسال نه، این غصهی چندین سال است
قصهی دردِ فراقِ تو غمی دیرین است
سالها
میگذرد در پسِ آهِ دلِ ما
پشتِ ایامِ بدونِ تو بسی نفرین است
لحظهی
نابِ شكوفا شدنم در روضه است
هر كجا حرفِ بهار است، بهارم این است
اشك
چون بادهی ناب است كه سرمستی آن
با وجودِ همهی شوری آن شیرین است
بر
خلافِ همه امسال، لباسم قلبم
با سیاهی غمِ مادرِ تو رنگین است
وه
چه سالی شود امسال كه از آغازش
نایم از نغمهی یا فاطمه آهنگین است
باغبان
نیست ببیند كه به یك كوچه گُلش
صورتش در خطرِ ضربهی یك گلچین است
محمد بیابانی